نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

اصرار

خسته

شکسته و

دلبسته

من هستم

من هستم

من هستم

از این فریاد

تا آن فریاد

سکوتی نشسته است.

 

لب بسته در دره‌‌های سکوت

سرگردانم

من می‌دانم

من می‌دانم

من می‌دانم

جنبش شاخه‌ایی

از جنگلی خبر میدهد

و رقص لرزان شمعی ناتوان

ز سنگینی پا بر جای هزارن جارخاموش

در خاموشی نشسته‌ام

خسته‌ام

در هم شکسته‌ام

من

دلبسته‌ام

(احمد شاملو)

                                        

 

‌‌‌‌‌ "در اضطراب دست‌های پر

آرامش دستان خالی نیست

حاموشی ویرانه‌ها زیباست "

 

این را زنی در آبها می‌خواند

در آبهای سبز تابستان

گویی که در ویرانه‌ها میزیست.

( فروغ فرخزاد)

عکس زیاد با پست در ارتباط نیست٫ ولی چون امشب که دلم کمی گرفته بود بهم آرامش داد٫ گذاشتمش.