............

دیگه تو این وبلاگ چیزی نمی‌نویسم؛ چرا که اینجا فقط برای دل خودم بود و دیگه نمی‌نویسم 

پ.ن:  

چند وقتی کسی به اسم توتم *** داره تو این وبلاگ نظر میزاره خیلی دوست داشتم بدونم کیه که بلاخره فهمیدم؛ البته از کارهای ... بی خبر نیستم /فقط برات دعا میکنم که انشاالله انقدر نادرست و به دروغ جوسازی نکنی 

دوم اینکه این وبلاگ برای خودم هست نه برای کسی دیگه و هیچ کدوم از پست های وبلاگم به کسی ربطی نداره ـ چه حذف چه نوشتن این شما هستید که دارید به دیگران توهم میدید ؛ که شاید من برای هدف خاصی می نویسم و یا به دنبال چیزی هستم  

سوم گفتید زنگی زنگی یا رومی رومی /حالا که شناختمت مهم نیست ولی بدون کسی میتونه همیچین حرفی برنه که خودش از حقیقت نترس و در دنیای مجازی هم حقیقی زندگی کنه یعنی وقتی با اسم مستعار میاد و میترسه خودشو معرفی کنه حق گفتن چنین چیزی رو نداره  

چهارم من نه چیزی داشتم که بخوام پس بزنم یا با پا پیش بکشم پس از این خیال هم خارج شو. 

و پنجم این بلاگ به هیچ کس و هیچ شخصی جز خودم مربوط نمی شد و دعواهای خودم با خودم دلتنگی های خودم با خودم بود که تا به امروز نوشتم و به خاطر این کارهای زشت شما دیگه نمی‌نویسم حداقل اینجا که بدونید نه برای کسی می‌نوشتم نه به خاط کسی نمی‌نویسم مدتی آنلاین نوشتم حالا می خوام سنتی تو دفتر خاطرات قدیمی خودم بنویسم تا از نگاه های بیمار گونه در امان باشه................... 

.......... 

یک فریاد بغض آلود

واژه ها خودکشی دست جمعی کرده اند ...

شاعر تنهاست......

مرگ نزدیک است .......

چند لحظه سکوت...

به احترام تمام لحظاتی که کنارم ماندی ...

حرفهایم را شنیدی و به آنها جواب دادی ...

و تنها یک فریاد بغض آلود برای تمام لحظاتی که مرا نفهمیدی و همراهی نکردی

گذر زمان

 

ای کاش گذر زمان در دستم بود تا لحظه‌های با تو بودنم را آنقدر طولانی میکردم که برای بی تو بودنم وقتی نمی‌ماند

روزهای خالی

 

این روزها خالی‌ام از ماه و آفتاب ... 

پشت سکوت پنجره‌ام  سر نمیزنی   

یا من به خواب‌های رنگی تو دیر میرسم    

یا تو به خواب‌های خط خطی ام سر نمیزنی... 

بندگی

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن  

پ.ن:

هنوز قاطی هستم و نتونستم به خودم مسلط بشم