نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

پازل

                              

بازگشته اند

دردهای قدیمی

تصویرهای تاریک

از من در آینه

آز من در خواب ها.

این بار می خواهم

تکه

      تکه 

            تکه کنم خود را      

تا دوباره به دست کسی

شاید...

نه!

این پازل را هزار بار هم که بچینی

همان میشود

 

(گروس عبدالملکیان) 

پ.نون: شعراش شده نون و آب این روزهام...مرسی گروس جوان 

پ.نون:تا این شعرو خوندم یه لحظه احساس کردم که این شعررو برای من سروده...فقط برای من تکه تکه شده

دلم میخواد سرم گیج بره... 

انقد سرم گیج بره 

تا......... 

تاااااااااااااااااااق  

بخوره ب ی لبه‌ی‌ تیز 

و... 

در  دم جون بدم.... 

جهان بسان قطاری ست جاودان در راه

که روی خط زمان چون شهاب میگذرد.

شادباش

۸۹ تان سرشار از جاری بودن در لحظه 

 

(لحظه‌ی سال تحویل دوست مجازیتونم دعا کنید)

کاشکی دلم رسوا بشه 

 دریا بشه این دو چشم پر آبم.....