من به حلاوت شیرین لحظههای دیدار با تو شک کردهام
من به رد نگاهت در آسمان آبی شک کردهام
من به لبانت با طعم اساطیری عشق شک کردهام
دستانت را به دستان عاشقم بسپار و
برهان مرا از این تردیدهای بی امان لحظه ها
بشتاب
درنگ جایز نیست
در کشاش مبهم ایمان و تردید به دستانت.
بگویید عدالت را با تمام مشتقاتش
در تمام زبانهای زندهی دنیا
از دایرةالمعارفها حذف کنند
و بانگ برآورید که: دروغی بیش نبود
دلم گاهی دلش میگیره
دلم گاهی تنها میشه بعد میشینه برای تنهایی خودش اشک میریزه
دلم عاشق میشه بعد دل تنگ میشه
دلم شاکی میشه بعد فریاد میزنه
فریاد
فریاد
فریاد
که برسه به گوش خدا
که آخر سر هم خدا میشه مونس دلم.