من در این تاریکی
فکر یک برهی روشن هستم
که بیاید علف خستگیام را بچرد.
1.این هفته سخت ترین هفته امتحانیم بود، طوری که الان احساس میکنم امتحانام تموم شده. هر چند خوش ندرخشیدم
2.راستی دوباره عطر نفسهایش در باد پیچیده است...ریههایت را تا میتوانی از عطرش پر کن
.هفت بار «خویشتن» را با اندوه ملامت کردم؛
نخستین بار هنگامی که تلاش کرد از راه نشیب به فراز رسد.
دومین بار هنگامی که در برابر نشستگان لنگانلنگان راه رفت.
سومین بار هنگامی که در میان سخت و آسان یکی را برگزید و آسان را انتخاب کرد.
چهارمین بار هنگامی که به اشتباه افتاد اما اشتباه خود را به اشتباهی دیگر افکند.
پنجمین بار هنگای که ناتوان شد اما خود را توانمند پنداشت.
ششمین بار هنگامی که جامهی خود را جمع کرد تا با گل زندگی آلوده نشود.
و هفتمین بار هنگامی که در برابر خدا ایستاد تا ستایش کند و پنداشت ستایش در وی یک فضیلت است!
(جبران خلیل جبران)
۱.نفهمیدم چرا بعضی جاها خودشو ملامت کرد؟!!
۲.این روزها دنبال یک چیز نایاب میگردم نمیخوام ناامید بشم اما همه میگن نگرد نیست.