آخرین
امید در این است که فقط لباسی نو شود، نه این که هوای دل به در رود.
www.ahledel.org
یا علی
امید در این است که فقط لباسی نو شود، نه این که هوای دل به در رود.
www.ahledel.org
یا علی
مبحث دوم
شاید خیلی این مورد بحث شده باشه، اما در ایامی که داریم نزدیک می شویم به ایام انقلابی اواخر خرداد می خوام باز این مطلب که در 22بهمن کاملا بر آن واقف شدم را، بیام کنم.
خیلی شنیدیم که روانشناسان میگن برای ادب کردن فرزندان اگر از تنبیه بدنی استفاده بشه جواب منفی میده، در احادیث هم بسیار آمده که نباید فرزندان را تنبیه بدنی کرد.
گیریم افرادی که در جنبش سبز هستند و در سال پیش در تظاهرات های مختلف شرکت کردند، همه اشتباه می کنن، اما برای نشان دادن راه درست به مردمان آشنا با سیاست یک کشوری همچون ایران باید اشتباه ترین راه ممکنه را انتخاب کرد؟؟؟!!!!! مگر با زدن و پاک کردن صورت مسئله می شود راه به جایی یافت؟؟؟گیریم مردم را ترساندیم و خیابانها را برای مردمان خارج از تهران (که به صدا و سیمایی دل می دهند که برای آنها کلامش مثل قرآن می ماند) و خارج از ایران بدون هیچ معترضی نمایش دادیم و اقتدار و یکدستی مردم را با یک نمایش ساختگی به تصویر کشیدیم اما با ذهن های پرتر از قبل مردم داخل خانه چه باید کرد، آنهایی که می فهمند و سوال های بیشماری که بی جواب مانده است در ذهن دارند؟؟؟؟
امیدوارم دیگر این اشتباهات را تکرار نکنیم، امیدوارم به تمام مردمان دنیا نشان دهیم شیعه واقعی به برادران خود گل هدیه می دهد و ... .
پ . ن :
تفنگت را زمین بگذار...
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ
دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم
جز زبان دل، دلی لبریز از مهر تو،
تو ای با دوستی دشمن!
زبان آتش و
آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو،
بشنو سخن شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گر که میخوانی
مرا،
بنشین برادر وار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین
بگذار تا از جسم تو
این دیو انسانکُش برون آید.
تو از آیین انسانی
چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا
باید که با یک لحظه، غفلت،
این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم
در همه
احوال حقگویی و حقجویی...
و حق با توست
ولی حق را ــ
برادر جان ــ
بهزور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست...
اگر
این بار شد وجدان خواب
آلودهات بیدارتفنگت را زمین بگذار...
تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم | دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم | ||||
برف بدم گداختم تا که مرا زمین بخورد | تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدم | ||||
نیستم از روانها بر حذرم ز جانها | جان نکند حذر ز جان چیست حذر چو جان شدم | ||||
آنک کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو | تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم | ||||
از سر بیخودی دلم داد گواهیی به دست | این دل من ز دست شد و آنچ بگفت آن شدم | ||||
این همه نالههای من نیست ز من همه از اوست | |
کز مدد می لبش بیدل و بیزبان شدم | |||
گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی | من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم | ||||
جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست کار من | من به جهان چه می کنم چونک از این جهان شدم |
هنوز باید بخونه و ما هم تحمل کنیم تا بشود وارث پدر ، تا آب نان و آواز بشود همدلی برای مردم سرزمین پارس
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزي
سال نو مبارک
باید دعا می کردیم. در اینکه باید برای علی اشرف فتحی دعا می کردیم شکی نیست. اما موضوع قابل تامل این هست که حال یا گذشته ، کدام زمان واجب تری برای این امر می توانست باشد؟؟؟
فکر نمی کنم خیلی علی فتحی وقتی در زندان بود نیازی به دعا داشت، نبودش را میشد در حد یک سفر کاری در نظر گرفت و باتوجه به روابطی که در سطوح بالای نظام داشت، بازدید کنندگان بسیار زیاد وبلاگش، خانواده (البته درست است که خیلی از فرزند شهید بودنش استفاده ابزاری نمی کرد و نمی کند اما به هر حال...)، روحانی بودنش و بطور مخصوص یک ژورنالیستِ روحانی که در بین جوانان در معروفیت و مقبولیت قابل نوجهی قرار دارد. این ها مواردی بود که در زمانی که آشیخ علی در زندان بود خیلی نگرانی را برای دعای بسیار زیاد نیاز نداشت و این ها نشانه هایی است که وقتی ایشان در زندان بود واضح بود که بدون شکنجه و در وضعی خوب (یکی از این موارد وضع خوب را می شود تفهیم اتهام دانست) در حال بازجویی هست و اما همراه با یکم چاشنی ترساندن.
نیاز یک دعای ویژه حداقل از طرف منِ وبلاگ نویس و خواننده وبلاگ تورجان احساس میشد. برای اینکه دیگه کم کم یک سالی میشه که بنده با وبلاگ تورجان آشنا هستم ، سال پیش در ایام نوروز بود که با این وبلاگ آشنا شدم. مثل خیلی از خواننده های دیگر این وبلاگ به نگاهی جدید در بیان مسائلی که در حوزه های علمیه در جریان بود و نوشتارش که مثل خیلی از این وبلاگهای دیگر بچه طلبه ها پر از کلمات قلمبه سلمبه و عربی نبود، برایم جالب شد و خواننده نوشته هایش شدم. درسته که تورجان در سالهای قبل اینچنین فعال نبود اما در ماه های اخیر به روشن سازی غیر مستقیم فضای سیاسی و ارتباط تنگاتنگ آن با دین و حوزویان مشغول بود و به خصوص با مجموعه مصاحبه های ((امام خمینی و روشنفکران دینی)) که در برگیرنده حقایق زیادی بود.
باز به سخن اول برگردم که باید برای ایشون در گذشته دعا می کردیم یا حالا؟؟ ، از جمعه 9 بهمن ، 2 ماهی میشه که دیگه بطور جدی تورجان بروز نشده و بعد از آزاد شدنش یک پست خودمانی که مدت ها بود دیگه نوشته نمی شد و آن هم در 28 بهمن.
درست است که در سال های قبل گه گاه می نوشت و با نظم بروز نمی شد ولی این نکته را در ماه های اخیر به روشنی می شد دید که این به موقع بروز شدن ها در هدف آشیخ علی در وبلاگ نویسی متبلور میشه و که برای وبلاگ نویسیش گذاشته بود و آن هم چیزی نیست بجز اینکه تورجان به عنوان منبر ایشون درنظر گرفته شده و منبر و محل وعظ با خصوصیات قرن 21.و وقتی در این وبلاگ مینویسد یعنی رفته بالای منبر و دارد وعظ و خطابه انجام میدهد. شاید اگر در سالهای قبل بجد نمی نوشت خیلی آمادگی منبر رفتن را نداشته است اما حالا دیگه کم کم شده بود مثل پیش نمازهای مسجد و در هر موقعیتی باید برای نماز و صحبت به مسجد و در اینجا وبلاگ برود ولی امری که در ماه های اخیر به جد شروع شده بود را ترک کرده و این نکته برای من جالب است که یک روحانی منبرش را ، مثلا یک شاعر ،شعر گفتنش را، یک نقاش ،نقاشی کردنش را، یک مهندس، طراحیش را ترک کند؟؟!!! ولی اگر در قبل برای تورجان دعا می کردیم شاید بهتر بود چون پیشگیری بهتر از درمان است و البته من در تعجبم که چرا آشیخ علی ای که آنچنان حرف ضد حکومت نمی زد که حساسیت زا باشد و حتی در نظریه ولایت فقیه به مطلقش بنا به گفته خودش ایمان دارد (البته که مراجعی را که برای تقلید اصلح می دونن و معرفه می کنن اصلا این نظریه را قبول ندارند یا مطلق بودن آن را قبول ندارند) هم مشکلاتی بوجود میاد. حتی با این شرایط که این صحبت ها با هم تداخل دارد اما اگر در قبل دعا می کردیم می توانستیم بیشتر از حوزه های علمیه، نظرات روحانیون، طلبه ها و ...استفاده کنیم و با این قشر از جامعه بیشتر آشنا بشیم ولی الان باید دعا کرد که حداقل یخ منبر رفتنشون آب بشود و امیدوارم که در روزگاری که برای تعیین هدفشون برای پوشیدن لباس روحانیت اهداف خود را انتخاب می کردن ، انتشار و بیان راستین و حقیقی دین آخرین فرستاده خدا بوده باشه تا این هدف در برگشتن به تورجان برایشان راحت تر و سریع تر شود.
مبحث اول
50یا 60 سال پیش در همین حول و هوش بنظر می رسد، یک نظریه ارائه شد ، مثل خیلی نظریه های دیگر مبنای استدلالی آن با استفاده ازعقل هست که برای استنناج در فقه بکار گرفته شده است. با استفاده از دو روایت از امام صادق(علیه السلام) که برای قضاوت بین مسلمین در نبود دسترسی به ائمه اطهار بیان شده است. در این مسئله مورد بحث قرار گرفته است که حکومت اسلامی باید حاکم منطبق بر مسائل مطرحه در این نظریه را داشته باشد. لازم به توجه است که به قطعیت بسیاری از اموری که در یک کشور انجام می گیرد ، اموری است که حاکمِ حکومت اسلامی از آنها سررشته ای ندارد و متخصص آن فنون و مدیریت ها هم نیست و نیازی هم نیست که در این عمور تخصصی داشته باشد ، بلکه برای تطبیق مواردی که در کشور داری مورد استفاده قرار میگیرد و بازخوردهای آن با شعائراسلامی تضادی نداشته باشد و احکام و دستوراتی که در این جامعه اسلامی ابلاغ می شود، چون برای حکومت گردانی بر مسلمانان است، چون با نظارت فقیه واجد شرایط است ،شرعی نیز باشد.
کجای اسلام آمده است که پیامبر برای مخالفین خود آرزوی مرگ داشتند، کسانی که اسلام را قبول نداشتند و حتی روایت های بیشماری از ساکنین غیر مسلمان در شهر مدینه ذکر شده است و برخورد ائمه اطهار با اینان. رفتارها جذبی بوده است یا دفعی؟؟؟ چه معیاری از اسلام سرچشمه بوجود آمدن این شعارهاست ؟؟؟؟
در اصل نظریه دو حدیث است به این منظور که در هنگامی که به ائمه درسترسی نیست قضاوت را پیش کسانی ببرید که راوی حدیث ما هستند و می تواند قاضی ای باشد بر محکمه شما.حالا آمده اند از این استفاده کرده اند و به جایی رسیده اند که باید بگوییم یا بشنوییم مرگ بر ضد ولایت فقیه؟؟؟ خیلی ها در این دنیا در کشورهای دیگر زندگی می کنن، شیعه هستن اما نظریه امام خمینی را قبول ندارند مثل شیعیانی در لبنان، قطر، عربستان و ... یعنی مرگ برهمه آنها که ضد ولایت فقیه هستند؟؟؟
عالم هایی آگاه و با تقوا بیاورید و نظریه را حلاجی کنید و قضاوت آن را بگذاریم برای مردم و این چیزی بود که همین شعارهای 22 بهمن مرا جلب کرد .
دراوایل انقلاب با توجه به حفظ این نظام و شرایط آن ایام باز هم جلسات نقد و مباحثه ای برپا می شد و مسائل مختلفی مطرح می شد درحضور افرادی مثل دکتر شهید بهشتی و ... ولی متاسفانه متاسفانه متاسفانه جنگ نگذاشت اما حالا دیگر چرا؟؟ دیگر جنگ نیست که ترس داشته باشیم ،تنها ترس موجود از اشتباهاتی که امکان دارد باشد و نمی خواهیم بپذیریم سرچشمه می گیرد. اما عیبی ندارد ما مردمان یک کشور هستیم ، بییاییم بجای اینکه هروز به روش اشتباه پیش برویم درستی و اصلاح را سرآغاز کارهای خود قرار دهیم. این بهتر است تا اینکه هروز اگر اشتباهی باشد بر اشتباه خود پافشاری کنیم و تباهی بیشتر برویم که روزی در محضر خدا خواهیم بود.
ضد: مخالف، دشمن، ناساز، ناسازگار، نا همتا ، اضداد جمع.در اصطلاح اهل لغت ضد یا اضداد یا لغات اضداد کلماتی را می گویند که بر دو معنی متضاد دلالت دارند مانند خود کلمه ضد که در در عربی بمعنی مخالف و ناهمتا است و هم بمعنی مثل و نظیر و همتا. (فرهنگ فرسی عمید)
آیت الله منتظری که از تکمیل کننده ها نظریه امام خمینی در ولایت فقیه بودند ودر ارتقاء و اجرایی شدن آن بوسیله قانون اساسی تلاش های زیادی انجام دادند و تالیفاتی در این زمینه دارند وقتی از نوغ اجرای این نظریه دم به سخن می آورند و اعتراض می کنن به شدیدترین نحو با ایشان برخورد می شود. پس نیازی نیست حتما کسی این نظریه را قبول نداشته باشد تا شامل این شعار قرار بگیرد.
کی رود رخ ماهت از نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم
....
یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من
به آرزوی توام...
پ.ن:
یکم زکام شده بودم ، بر اثر دنبال بازی و پیاده روی زیاد به شدت مریض احوالم .
ممنون از لطف همه دوستان عزیزتر از جان
بارون میومد ، شاید بشه گفت اولین بارون زمستانی ولایت ما بود ، دیدم اگه دیر بجنبم چند نفر عقب می افتم، سریع پریدم آخر صف و به یه آقاه گفتم من بعد از شمامو برگشتم کاپشنمو برداشتم و پوشیدم. یادم افتاد که مامانم گفته بود برای سوروکُک ، که یه نون محلی یزدی هستش که در یزد به جای حلوای تهرانی ها کاربرد نذری داره، چندتا چونه خمیر بگیرم ، از سوپر مارکتی کنار نونوایی یه کیسه گرفتم اومدم ، از بین صف چندتایی ها و دوتایی ها رد شدم و کیسه ها رو دادم برای گرفتن ... .
950صفحه ای بود، یه تابستون کامل برای خوندنش وقت گذاشتم، یه داستان کلاسیک، پشیمون نیستم از خوندنش ، اما خیلی غم انگیز بود ، بیشتر اوقات بشدت با فمنیست بازیو مخالفم ، و اصلا برام اهداف فمنییستها با این رویکرهاشون قابل قبول نیست اما بعضی وقتا که یاد همچین داستانهایی می افتم برای زنها و مردهاشون تاسفی همراه با یه آآآآآه سر می دم.
بر علیه امیر المومنین زمان، خلیفه الله، جانشین پیامبر خدا و ششمین جانشین پیامبر قیام کرده است و بیعت نمیکند!!!!!!!!!!!!!!
هنوز 60 سال، همش 60 سال، 60 سال قمری، از هجرت پیامبر از مکه به مدینه نگذشته بود، اصحاب بسیاری از زمان پیامبر هنوز زنده بودند. حبیب بن مظاهر، عبد الله انصاری و ... . وقتی مردم برای تماشای اسرا به دروازه کوفه آمدند، تازه بعد از آنهمه مصیبتهای عظیم، زینب کبری، دخت اولین امیر مومنان، دختر حضرت علی(ع) رو شناختند. در شام که مردم برای تماشای اسرای اجنبی آمده بودند، یکی از زنان یزید که کنیز خاندان پیامبر بود، آل پیامبر را شناخت اما درباره اموی آنچنان تبلیغی کرده بود که همه می پنداشتند. ...
وقایعی که برای پسر رسول الله بوقوع پیوست، در این روزگار برای ما مثل یک مزاح می ماند. اما یک لحظه فکر کنیم! در 1400 سال پیش در زمانی که اینترنت نبود، کانالهای تلویزیونی نبود، دوربینی نبود که وقایع را ثبت کند، اخبار و مسائل در اختناق کامل بود و علاوه بر همه اینها مردمان 1400 سال پیش، با اون دید، با اون فرهنگ و ...
در روزگاری که هر حرکتی، چه خوب یا چه بد، که در این کره خاکی اتفاق میافتد به تمام جهان مخابره میشود، در روز روشن مسلمانان ایرانی شیعه به خیابانها میآیند. برای امر به معرف و نهی از منکر و احقاق حق خود. جان را بر کف دست گذاشته و آرمانهای خود یعنی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را فریاد میزنند. اما ما به آنها صفتهایی ناروا میبندیم و کاش فقط همین الفاظ بود. گلوله نیز بر پیکرهایشان میآذینیم، سینه هاشان را می شکافیم، باتومهایی در هوا می چرخانیم و بعد میگوییم که اینها از ...
با تبلیغات تمام افکار مردم را میخرید که چه شود؟؟؟!!! در این روزگار اگر یک زینب هم پیدا شود و طمعکاری زمامداران را نشان دهد، در این کره خاکی جایی برای نیست شدن پیدا خواهید کرد؟؟؟!!! از یک نظریه فقهی محترم که آیت الله خمینی دادهاند، چماقهایی درست کردهاید برای زدن مردم؟؟؟!!! اگر حفظ نظام مهمتر از مردم بود که مولای منِ حقیر بعد از مرگ پیامبر با ذوالفقار، همه را در هم میشکست و نظام نوپای اسلامی را حفظ میکرد. زینبهای زیادی هستند و مکرهایتان راه به جایی نمیبرد. چون خدا بر جای حق نشسته است، نه شما!!!!!!!
حسین بن علی را هم میتوان کشت در این روزگار اما باز هم با تبلیغات