چند شبی میشه که همش با یاد سولماز میخوابم، خواب که نه، با یادش شبها رو صبح میکنم. سولماز همیشه10 سالهی من.
کلاس چهارم ابتدایی بودیم. درست پشت سر من مینشست. یه دختر با دندنونهای که سیاه شده بود از خوردن قطرهی آهن و با وجود دندونهاش هیچ از بامزگیش کم نشده بود و لهجهایی که میگفت من بچهی آذربایجانم.
دوستش داشتم، به خاطر سادگیش. به خاطر اینکه وقتی یکبار( فقط یکبار) سر زنگ علوم، معلم ازش درس پرسید، هیچ تلاشی نکرد تا گاز را درست تلفظ کنه.
-معلم: گاز چه حالتی است؟
-سولماز(رو به همه): غاز (شاید هم قاز) دیده نمیشود و همه جا پخش میشود.
اون روز من دیدم که دیوارهای کلاس هم به سولماز من خندیدند. اما خودش درست عین منگها به ما نگاه میکرد و هرگز نفهمید که اون روز ما برای چی خندیدیم.
دلم برای سولمازم تنگ شده. دوستش داشتم.
سولماز من در 10 سالگی رفت، درست در آغوش گرم خداوند و من بعد از اون، تمام حواسم رو به جلو بود ، چون دیگه کسی نبود که پشت من بشینه.
اما خوش به حالش که رفت و ....
زندگی هنر جاودانه ماندن است
و سولماز به یقین بیشتر از خیلی ها زندگی کرده
احساس پاکت منو تحت تاثیر قرار داد مخصوصا وقتی گفتی که من از اون به بعد تمام حواسم رو به جلو بود
یه تلنگر بود به من که سولمازی پشت سره من بوده یا نه ؟ و هنوزم هست یا نه ؟ یا هست ومن فراموش کردم ؟ نمیدونم ؟
به هر حال پست خوبی بود یعنی عالی
خوش به حالش که رفت من هم تصمیم به کوچ گرفته ام با ایمان راسخ هراسی هم ندارم چون مترسک دنیا جایی برای من نگذاشته است
سلام.
ممنون از لطفتون.
نوشته تونو که خوندم راستش خیلی متاثر شدم...
شاید این دل پاکش بوده که همیشه تو یاد تو باقی مونده!!
به هر حال،
اگه اجازه بدید لینکتون کنم!!!؟؟؟
انا لله و انا الیه راجعون
مثل اینکه روحیه حساس احسان الرعایا مانع از کامنت گذاشتن شده است
سلام
ممنون از لطفت :)
دقیقا همینطوره..ما مثل شما نیستیم که...
دلمون نازکه... ما درد کشیده ایم خواهر
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق...
حتی سولماز ِ ۱۰ ساله که منگ نگاهت میکرد!
سلام
فقط می تونم بگم:
خوش به حالش. واقعا چه سعادتی...
پس لینکتون کردم
خدایش رحمت کناد.
یه پیشنهاد دارم ... تو وبلاگم نوشتم!!! بخونی ممنون میشم.
سلام
خوبی
ممنون به خاطر همه چیز
خوشحالم از این که هستی
* اشک من خودتو نگه دار نیا پایین منو رسوا می کنی
آخه غم تو میون جمعی چرا تنها منو پیدا می کنی *