در این پیلهی سفید و روشن گیر افتادهام
با همهی روشنایی و سفیدیاش،
تنگ است و پر حصار.
میخواهم پروانه شوم.
اما دیشب خواب یکی از تازه پروانهها را دیدم، رو به غروب روی شقایق دامنهها غمین نشسته بود.
آن بیرون، دنیای بیرون من مگر روشنتر نیست که پروانه آرام در دلش آرزوی پیله را کرد؟؟؟
نمیدونم چرا این روزها این همه آدم دلتنگ کنارم هست!!!
چرا هست
اون بیرونم روشنی هست
ولی قیمتش بالاست
باید خودتو به آتیش بزنی تا بدستش بیاری
راستی بیا و از آرزوهای محالت بگو
واقعا چرا؟ کمک میکنی از این پیله که البته سفید و روشن نیست بیرون بیام؟؟
گفته باشم!
فره باجی یه جورایی جز اون آدمای غمینه...
سلام
اینجا چرا آدمک اختراع نمیشه آخه.......
اگر نتونستی فرشته رو از تو پیله در آری بگو منم بیام کمک..
چقدر زود دیر شد . . .
اگه می خوای علتشو بدونی به هر دو تا بلاگم یه سر بزن
tnx
سلام...
حال شما؟
شکر خدا هستیم....
هر نفسی که برون می اید ممد حیات است و مفرح ذات پس...
اوضاع شما چی ؟
منم به اون لیست آدمای دلتنگ کنارت اضافه کن ...
دلتنگی رو دوست دارم
به خاطر شوقش...
پس منم لطفا بعد از اقا/خانم هیوا اضافه بفرمایید لطفا...
در ضمن اپم
دوست داشتید بیایید.
آره واقعا (منظورم جمله آخر بود!)
فکر کن یکیشونم منم...
سلام
احوالات حضرت دوست؟
آخه دنیا داره سیاه تر و سیاه تر میشه برای همین...
من از پیله دراومدم جناب احسان خان شما در این راستا چه اقدامی انجام دادید؟؟
کارگاه داستان نویسی و نقد داستان هر هفته روزهای چهارشنبه ساعت 18-20 در محل ستاد بحران شهرداری منطقه 2 واقع در شهرک غرب بلوار خوردین خ توحید 4 دایر می باشد. شرکت در این کلاس ها برای عموم آزاد و رایگان است.
؟؟؟؟؟؟