نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

در پیش آن دو بوته‌ی رنگین پامچال

        

امسال وارونه بود بخت و دگرگونه بود حال،

در لحظه‌ی شکفتن نوروز،

دل، غنچه‌ی خزان‌زده‌ایی بود از ملال.

اما چگونه میشد، نشکفت، بی‌درنگ!

در پیش آن دو بوته‌ی رنگین پامچال

سر برکشیده

خنده زنان

از شکاف سنگ!

 (فریدون مشیری)

پ.ن:    انگیزه‌هام کمی برگشته خوشحالم.