هفت بار «خویشتن» را با اندوه ملامت کردم؛
نخستین بار هنگامی که تلاش کرد از راه نشیب به فراز رسد.
دومین بار هنگامی که در برابر نشستگان لنگانلنگان راه رفت.
سومین بار هنگامی که در میان سخت و آسان یکی را برگزید و آسان را انتخاب کرد.
چهارمین بار هنگامی که به اشتباه افتاد اما اشتباه خود را به اشتباهی دیگر افکند.
پنجمین بار هنگای که ناتوان شد اما خود را توانمند پنداشت.
ششمین بار هنگامی که جامهی خود را جمع کرد تا با گل زندگی آلوده نشود.
و هفتمین بار هنگامی که در برابر خدا ایستاد تا ستایش کند و پنداشت ستایش در وی یک فضیلت است!
(جبران خلیل جبران)
۱.نفهمیدم چرا بعضی جاها خودشو ملامت کرد؟!!
۲.این روزها دنبال یک چیز نایاب میگردم نمیخوام ناامید بشم اما همه میگن نگرد نیست.
نمیترسی زآه آتشینم...
ولی من می گم همیشه فقط و فقط یه دونه نایاب وجود داره که متعلق به تو هست...
سلام بانو!
الها...
تو زمزمه سوز و ساز منی
تو هر چه که هستی نیاز منی...
می دونی چیه ؟
خلیل یعنی عشق . یعنی روراستی . یعنی آینه .
و این نوشته یعنی پرواز نویسنده از کالبد خودش به بیرون و به نقد کشیدن اون کالبد .
و تو یعنی کسی که هر چی راجع بهت گفتم راست راست بود .
...و من هندونه فروش نیستم که هندونه زیر بغلت بذارم ! و بدون هر چی راجع بهت می گم لابد لیاقتشو داری .
راستی حالا که زدی تو کار پست درخواستی از بازرگان بنویس که سالگرد تولدش هم چند روز پیش بود .
دورود بیکران بر تو سبز اندیش
پیدا کردن صداقت در نگاه آدم ها، برایم به سان یافتن مروارید در اقیانوس است...
همان قدر دشوار
همان قدر دور از ذهن
و همان قدر دست نیافتنی...
مثل همیشه زیبا بود . بلاخره امدم . چقدر خوشحالم . خیلی بود . راستی میبینم که وب منو لینک نکردی !!!!!!
بدو بیا پیشم و مطالبامو بخونو جوابمو بده بدو .
[گل][بدرود]
روزگار به خیر!
سلام.
احوال شما؟
البت خیلی زیبا بود ولی این حروف هشتمین و نهمین و دهمین و ... دارد.(بنظرم)
و اما...
همیشه خلاف جهت جریان شنا کردن سخته و اغلب افراد به انصراف مشوقند
همین.
( یه قندیل یخی شفاف به جای رز مشکی کدر فکر کنم بهتر باشه تو زمستون )
۲.این روزها دنبال یک چیز نایاب میگردم نمیخوام ناامید بشم اما همه میگن نگرد نیست
........................
بگرد هست؛ ولی من خسته هستم دیگه هم نمیگردم یعنی علاقه ای به موندن ندارم که بخوام بگردم
*****
به یادآرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد
سلام
اتفاقا قدم رنجه فرموده بودیم..
و نوشته تان را هم مطالعه نموده بودیم..
ولی چون شما دنبال چیز نایابی بودید که ما نداشتیم اظهار نظری نکردیم
مراقب خودت باش بانو
خیلی نگرانم
خیلی نگران بانو
چبران همیشه عالی ست در هر شرایطی ...قدیم ترها که کودک بودم هیچ نمیفهمیدم ،از جبران چه چیزهایی نابی که نیاموختم ...اما الان !!
نسیم یادت
گیسوان خیالم را می آشوبد.
همیشه در ستایش دستی هستم
که آب را به آفتاب پیوند می دهد
و از هر اشاره
پلی می سازد
تا مرز سبز ستاره
آنقدر
پشت دیوار شوق میخوانم
تا از چشمانت پنجره ای باز شود
به وسعت تنهائیم...
من هم زیاد گشتم. نبود. رهایش کردم. دیگر اصلا نمی گردم.
هنوز نفهمیدی.......//حالا تو چرا خودت رو ملامت میکنی بیخیال کلک خیال