یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تنش گل سرخ؛ اما عشق آن صیاد است که کبوتران را پر میدهد و آن باغبان است که گلهای سرخ را پرپر میکند، پس کبوترانش را پراند و گل سرخش را پرپر کرد.
دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تنش از ترمه و ترنم؛ اما عشق آن پلنگ است که ناز آهوان و عشق آهوان نرمش نمیکند، پس آهویش را درید و تنش را به طوفان تکه تکه کرد، که عشق طوفان است، نه ترمه میماند و نه ترنم.
سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تنش از تنه سرو؛ اما عشق آن آسمان است که عقابان را میبلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت میکند، پس عقابش در آسمان گم شد و تنش تابوتی روان بر رود عشق.
و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزارم بار...
هزارویکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تنش از سنگ و غیرت و استخوان؛ و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنان که قلبش از جا کنده شد.
سوار گفت: از این پس، زندگی میدان است و حریف خداوند، پس قلبت را بیاموز که عشق کار نازکان نرم نیست !!!
عشق کار پهلوان است، ای پسر!!!
آنگاه تازیانهای بر سمند قلبش زد و آن روز، روز نخست عاشقی بود.
(عرفان نظرآهاری)
ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه
سلام...
حال شما خوبه؟
هیچی زیر سایه شماییم...( یه عالمه لبخند )
در هیاهویی این روزگار درجا می زنیم!!!
اما:
عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهیست که در باغ پدید آید و در بن درخت اول بیخ در زمین سخت کند پس سر بر آرد و خود را در درخت پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فراگیرد و چنان در شکنجه کند که نم در میان درخت نماندو هر غذا که بواسطه آب و هوا به درخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود .
( کلی گل رز سیاه )
سلام . خفه شدم . باورت می شه ؟
چرا عشق با این همه بدبختی که داره هنوز این همه طرفدلر داره؟چرا عاشقی سخته ولی ارزششو داره؟اصلا چرا عشق؟
و عشق
سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی
که غرق ابهامند.
نه ,
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر.
پس قلبت را بیاموز که عشق کار نازکان نرم نیست !!! عشق کار پهلوان است، ای دختر!!!
ای باباااااااااااااا
یادش به خیر زمانی که کبوتر بود وای کاش ....//
فامیلتون هم داره راه می افته
امان از عاشقی!
سلام
1زحمت اگه لطف کنید و یه سر به وب من بزنید و عکس پوستر کارگاه داستان نویسی رو شما هم تو وبتون بذارید ممنون می شم و اگه می تونید و خودتون تشریف بیارید خوشحال می شم.
یا حق
سلام
آپ کنید لطفا
سلام
قشنگ مینویسد خانم نظرآهاری.
سلام انشاالله شما رو کی باید برای رفتن به زیارت بدرقه کنیم من که دیشب در خیال بودم
من لایق این نقش خیالی که کلک تو می زند نیستم عزیز . من لیاقت این همه لطف را ندارم . حرف های « صد تا یه غاز » من به جز خودم به درد چه کسی می خورد ؟ حالا که قرار است خودم را خالی کنم در دفتر و کاغذ می توانم این کار را بکنم . احتیاجی به خرد کردن اعصاب و خاکستری کردن احساس شما دوستان عزیز نیست . حالا تویی که حلالم نمی کنی دست کم یک دلیل برای نرفتنم بیاور . به هر حال ترجیح می دهم دو ماهی از وبلاگم دور باشم . اما همکاری ام را هنوز با فرشته قطع نکرده ام . همان وبلاگ گروهی (کوروش کبیر) که گه گاه در آن جا می نویسم . خوش حال می شوم سری هم به آن جا بزنی .
سلام ...
دوباره ...
شرمنده ...
به خدا ندیدم ..
وگرنه بچه بی معرفتی نیستم ...
حالم بد بود ...
اما حالم الآن خوبه ...
تو هم شاد سرزنده باشی ...
بازم پیشم بیایی ها !
راستی جواب سوالمو ندادیا !