نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

در جستجوی نور

                  

چقدر خسته‌ام، از زور خستگی پلکهایم را نمی‌توانم باز نگه‌دارم.

چقدر خسته‌ام، از زور خستگی حتی نای اینکه خود را به تخت برسانم ندارم.

اما می‌آیم و دراز می‌کشم...

راستی کجایی تو؟؟؟

چقدر به گرمای دستانت در این ظلمتکده و سرما نیاز دارم...

کجایی تو؟؟؟

چقدر در این بی‌صداقتی مضحک، به آینه‌ی پاک نگاهت که پیوند صبح ‌صادق است، محتاجم.

کجایی تو؟؟‍؟

چقدر در این خفقان و تنگی خشونت‌بار انسان‌ها، دلم نیازمند لبخند گاه‌گاهت است.

خیلی خسته‌ام...

ضبط را روشن می‌کنم، شجریان در مقام داد‌وبیداد، چه بیدادی می‌کند:

"من دچار خفقانم، من به تنگ آمده‌ام از همه چیز"

بخوان استاد، ناز نفست، بخوان که من هم با وجود خستگی‌ام با تو همنوا می‌شوم.

نه خسته‌ی کارم، نه خسته‌ از بی‌خوابی‌ها و شب زنده‌داریهای ممتدم...

کلافه‌ام از این همه تظاهر، از این همه تکرار مکررات...شاعر نور به قبرت ببارد...چه دلنشین گفتی:

"یکی بپرس که از زندگی چه می‌دانیم؟؟؟

نفس کشیدن آیا نشان زیستن است؟؟؟"

دلم این روزها تنگ قدم زدن در کنار دریاست، تنهای تنها، بی ‌هیچ پروایی از خیس شدن.

دلم این روزها تنگ یک بارش برف سنگین است، که بنشینم پشت پنجره و یک‌صدا شوم با فروغ:

"پشت شیشه برف میبارد، در درون سینه‌ام دستی دانه اندوه می‌کارد."

دلم میخواهد یک آدم برفی بسازم با چشمهای دکمه‌ایی و یک لبخند همیشگی...

شاید یادم بیاید که من که بودم؟؟؟

دلم اکسیژن خالص می‌خواهد.

وای چقدر چیز می‌خواهم...

من خسته‌ام، خوابم برد........

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 12:31 ق.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.

بسیار زیبا نوشتین و کاملا با این نوشتتون موافقم.

مخصوصا تنهای تنها قدم زدن ... بی هیچ پروایی خیس شدن ...

راستی بنظرم نفس کشیدن الان نشان زیستن یه جنازه در حال حرک هستش که هنوز سلول های بدنش نمرده اند !!

آنجلینا یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 02:57 ب.ظ http://kalagh-sefid.blogfa.com

خسته نباشی!

تبعیدی یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.tabiedi.blogsky.com/

من دچار خفقانم، من به تنگ آمده‌ام

هیوا یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.ariyanet.blogsky.com

حالا که خوابی من هم روی پنجه راه می روم تا خوابت را آشفته نسازم . و آرام و بی سر و صدا می نویسم :
ارغوان/ این چه رازی ست که هر سال بهار / با عزای دل ما می آید / وین چنین بر جگر سوختگان / داغ بر داغ می افزاید / ارغوان خوشه خون / بامدادان که کبوترها / بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند / جان گلرنگ مرا / بر سر دست بگیر / به تماشاگه پرواز ببر / آه بشتاب که هم پروازان / نگران غم هم پروازند ...

احسان یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 08:55 ب.ظ http://koocheh29.blogfa.com

سلااااااااااااااااااام
به به
آپ می کنن بی خبر(نیشخند دیگه)
منم دلم بارون می خواد..برف می خواد..آدم برفی می خواد..پرتاب گلوله ی برف به سمت نقشی خانوم می خواد...(بازم نیشخند)
ولی به شر طی که بخندیااااااا..با این همه اخم فایده نداره......

نجمه دوشنبه 28 آبان 1386 ساعت 04:50 ب.ظ http://shahrag.blogfa.com

سلام بانو جان!
یه تلفن به من بزن می‌فهمی چرا صدام در نمی‌آد...
فقط قول بده نخندی ها

تبعیدی دوشنبه 28 آبان 1386 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.tabiedi.blogsky.com/

درونم خرد شد از نادیدن دوست

پلنگ صورتی دوشنبه 28 آبان 1386 ساعت 06:35 ب.ظ http://beautifulsmile.blogsky.com

سلام
متوجه منظورت نشدم ( معرفت رو امتحان کنم؟)
بهر حال ممنون که به من سر زدی امیدوارم مامان شما هم زودتر خوب بشن.

seulement چهارشنبه 30 آبان 1386 ساعت 01:44 ق.ظ http://seulement.blogfa.com

سلام...
حال شما چطوره؟
۱- آپ کردم به فرمایش شما
۲- شما رو لینک کردم اگر بااین امر موقع مخالفید بفرمایید سریعا اقدام مقتضی صورت می گیرد...
۳- راجع به مطلب قبلی که نوشتید اینجا نظر می دم اگه ایراد نداره :
فردی از بزرگی پرسید آیا خداوند مرا می بخشاید ؟
بزرگ گفت : همین که تو به این سوال فکر کنی خداوند تو را بخشیده است....
( چند دسته گل رز سیاه )(یه لبخند )
a bien tout

شین پنج‌شنبه 1 آذر 1386 ساعت 11:50 ق.ظ http://mansh.blogfa.com

سلام دوست خوبم ...
می بخشید ...
جند وقتی نبودم ... هم سفر بودم و هم حال و هوای داخل شدن به این دینای مجازی را نداشتم ...
شاید به خاطر خستگی بوده باشه ...
خیلی خسته ام ...

دلم می خواد برم زیر بارون قدم بزنم اما نمی دونم چرا این آسمون با من داره تا پامو بیرون می ذارم بارونش قطع می شه ...
تا می آم خانه شرشر می باره ... ( نیش خند )
نفس می کشم ولی نمی دونم زنده ام یا نه ...
در میان جمع هستم ولی دارم ...و اصلا نیستم گاهی حس میکنم مردم و خودم خبر ندارم ...
نمی دونم ..
امروزم حال و حوصله ندارم ..

شاد باشی ... ممنون که بهم سر زدی ...
به امید دیدار مجدد!

احسان جمعه 2 آذر 1386 ساعت 07:39 ب.ظ http://koocheh29.blogfa.com

سلام دردانه
به روزم...(گل)

شین جمعه 2 آذر 1386 ساعت 07:45 ب.ظ http://mansh.blogfa.com

سلام ... دوست جون !
خوبی ؟
خوب امروز سر حالم ... نظر بدم ؟
خوب قبلا نظر دادم بی خیال ...

خواستم بیام خبرت کنم ...
که من پس از قرنی آپ کردم ..
به افتخار من بی بیب هورا ... بیب بیب هورا !

دوست داشتی بیا !

[ بدون نام ] شنبه 3 آذر 1386 ساعت 01:16 ق.ظ

سلام

ما را زین بی وفایی چه شده ست؟؟؟
شرمنده رفیق نیمه راه بودم

خدایا به حق هشت و چهارت ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی

مخلصیم

ناتانییل شنبه 3 آذر 1386 ساعت 09:47 ق.ظ http://futile.blogfa.com

دلم چه چیزها که نمیخواهد...!شاید یک خواب طولانی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد