قناری گفت:
کرهی ما
کرهی قفسها با میلههای زرین و چینهدان چینی
ماهی سرخ سفرهی هفت سیناش به محیطی تعبیر کرد
که هر بهار
متبلور میشود.
کرکس گفت: سیارهی من
سیارهی بیهمتایی که در آن
مرگ
مائده میآفریند.
کوسه گفت: زمین
سفرهی برکتخیز اقیانوسها.
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستینش از اشک، تر بود.
(احمد شاملو)
سلام
من اومدم..پس چرا خونه نیستی ازم پذیرایی کنی(اینجا زبون درازی خوبه)
به جای اینکه آپ کنی میشستی اون چند تا پاراگرافم ترجمه می کردی دیگه
.
.
ابر می گرید
باد می گردد
و به زیر لب چنین می گوید عابر:
- آه!
رفته اند از من همه بیگانه خو بامن...
من به هذیان تب رؤیای خود دارم
گفت و گو با یار دیگر سان
کاین عطش جز با تلاش بوسه خونین او درمان نمی گیرد
سلام خوبی خوشی در سلامتی کامل به سر میبری
و با زهم به قول شاملو انسان دشواری وظیفه است
من دلم نمیخواد از این فضای مترقی و دموکرات برای پاسخ دادن به سوالات دیگران استفاده کنم اما اینبار اینکارو میکنم تا اهالی تکنولوژی و مردان مرد این عرصه فکری براش کنند پس به نام خدا آغاز میکنم عطف به پاسخ شماره (سه شنبه 15 آبان ماه سال 1386 ساعت ۸:۳۳ احسان) ما نیز چون ایشان، دم کشمشها را بر میداریم و می گویم برادر من احسان جان اینو که (اگر تکنولوژی نبود که اصلا احساسی نسبت به کسی به وجود نمیومد که در فراقش قرارو از دل ببره) را باید به نگارنده مطلب بگی من که با این مسأله مشکلی ندارم ولی بر حسب وظیفه از تذکر شما متشکرم
و من الله توفیق
اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است
بالهامان سوخته ست لبها خاموش
نه اشکی نه لبخندی و نه حتی یادی از لبها و چشمها.
(مهدی اخوان ثالث)
سلام دوباره
اصولا چون فرشته خانوم هیچ ردپایی از خودشون به جا نمیذارن مجبورم اینجا جوابشونو بدم(اگر میدونستم سن این کشمش چقدره دمشو بر نمیداشتم واسه همین می گم فرشته خانوم)
اینجا به نگارنده حق می دم.چون اصولا اگر تکنولوژی نبود و ...
اصلا چیزی این وسط نبود که دو نفر به خاطرش اذیت بشن..
همین
می دونی چرا انسان گریه می کرد ؟
به خاطر این که به قول دکتر « انسان خداگونه ای در تبعید » هست . زمین و مائده هاش براش کمه .
سلام.
خوبی؟
عکسه واقعا عالیه و البت مطلبش هر چند خیلی به شاملو علاقه ندارم ولی خوبه....
راستی غلط املایی رو درستش کردم
ممنون از تذکرت ( یه دسته گل )
خب
خودت همهی حرفها را زدی دیگر!
آستینم از اشک تر است عزیزجان ...
حرف دیگری ندارم...
سلام ...
خوبی ؟
خوب در مورد این شعر !
نگاه کن در دل خود چه تضادهایی را جا می دهد ...
فقط مهم این است که چطور نگاه کنی ...
واقعا ... تو دنیا تو می تونی فقط از مرگ لذت ببری و همون را ببینی و یا فقط برکتو ببینی ...
اونی خوشبخته که بتونه همشو ببینی و درست کنار هم بچینه !
نظره منه ها ..
منم زیادی نظر می دم ...
تو جدی نگیر !( نیش خند جانانه)
سلام
همینجوری
کارم امروز سبکه..اومدم ببینم اینجا چه خبره
هیچکسم نیست یه لیوان آب بده دست آدم
یادش به خیر دورانی که هیچ برایمان مهم تر از پوچ بود با آواز طبیعت جامه ما تر میشد از اشک
نخوانده بودم. قشنگ بود. کاش ما هم مثل این حیوانات به دنیا نگاه نکنیم هر چند مجبور باشیم آستینی پر از اشک داشته باشیم.
شاد باشی