نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

نگاه

با چشمانت که نه با نگاهت به آتش بکش تمام هستی‌ام را

زمزمه‌ی رفتن

آخ! که چقدر این روزها دم از رفتن می زنی، طوری که هر جا قدم می گذارم  به

 کرات می شنوم زمزمه رفتنت را که همه چه نجواکنان در گوش هم میگویند.

خوب، اگر می خواهی بروی برو. مطمئن باش در شهر من دیگر رسم  دلتنگی بر چیده شده است. برو، باکی هم نداشته باش از اینکه معنای عظیم دوست داشتن در دفتر خاطراتم رنگ ببازد و حقیر شود. اگر خسته ای از من برو، به تو حق میدهم چون این روزها همه خسته اند، همه بی حوصله و کلافه اند، همه در تلاطم روزمرگی پیوسته ی زندگی اسیرند. در شهر من دیگر کسی حوصله حدیث نفس گفتن هم ندارد چه رسد به آنکه حدیث دیگری بشنود، چه رسد به آنکه بخواهد عاشق شود و معشوق برگزیند!! نمان، رفتنت را بر ماندنت ترجیح میدهم، نه می خواهم به اجبار نگه دارمت و نه می خواهم به اکراه بمانی؛ زیرا رفته رفته هم خودت پوسیده تر می شوی هم مرا که دیگر تنم جای زخم تازه ای ندارد مجروحتر میکنی.

.

.

میدانی من هم اسیر شده ام و چند صباحی است که آسمان چشمانم بهاری است شاید اگر روزنه ای نور بیاید از بالا، آسمان دلم آبی شود و چشمانم پر از طراوت باران ...

راستی برو اینجا دیگر کسی دلتنگت نیست...!

نظرات 9 + ارسال نظر
فرشته پنج‌شنبه 3 آبان 1386 ساعت 09:31 ب.ظ

سلام ...
کفشهایم کو؟؟؟
بوی هجرت میاید.
من رفتم دنبالم نگرد

نجمه جمعه 4 آبان 1386 ساعت 09:54 ق.ظ http://shahrag.blogfa.com

گفته بودی که می‌خواهی از نور حرف بزنی جانم!
این روزها که می‌گذرد انگار همه‌ چیز دست به دست هم داده تا من را یاد تو بیندازد ...
حوصله‌ام سر می‌رود از این همه دلتنگی
هی می‌خواهم سر ستاره ها غر نزنم می‌بینم نمی‌شود ...
به قولی
آهای تو که نزدیک خونتون یه دشت پر ستاره است
دلم واست تنگ شده ...

احسان جمعه 4 آبان 1386 ساعت 08:16 ب.ظ http://koocheh29.blogfa.com/

اول سلام
چطوری؟چه عجب(لبخند)
دیگه داشتم نا امید می شدم(چشمک)
بعدم اینکه بهتر شدی؟(لبخند)(قلب)
قالب وبلاگتم درست کن..عکسا افتادن روی نوشته ها نمیشه خوندشون(بازم لبخند)
آخرم اینکه نفهمیدم منظورتو از نوشتت....شاید زیادی هوشم کمه..کی میخواد بره؟
فعلا که شما نیستین...
مراقب دلای تنگ باش
فعلا(گل)

هیوا جمعه 4 آبان 1386 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.ariyanet.blogsky.com

فقط می تونم بگم
...
...

هیوا یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 02:21 ق.ظ http://www.ariyanet.blogsky.com

آخه می دونی چیه ؟ بعضی وقتا سکوت بهترین حرفه .
راستی بیا خودتو تو کهن دیار ببین .

مریم سه‌شنبه 8 آبان 1386 ساعت 06:48 ب.ظ http://khialeabi.blogfa.com

گاهی برای ماندن باید رفت!

میثم اشتری چهارشنبه 9 آبان 1386 ساعت 02:26 ق.ظ http://www.meisamjonam.blogfa.com

نه؛ تو تنها نیستی.

می‌ره. چون اون جایش اونجا نیست. چون لیاقتش رو به افزایش نیست.

می‌یاد. هروقت وقتش بشه.


راستی آپم.

تبعیدی شنبه 12 آبان 1386 ساعت 09:20 ب.ظ http://tabiedi.blogsky.com/

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور، کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
، هان مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب ، باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

احسان یکشنبه 13 آبان 1386 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام علیکم حاج خانوم
ممنونم از بزرگواریتون(نیشخند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد